خرید با محمدکیان
سلام به عزیز دوردونه خودم وهمه دوستاش........... جونم براتون بگه از وسط هفته تا آخرش..................... سه شنبه بعد از مدتها برنامه ریزی بابایی جواب داد و ماشینو خونه گذاشت ما هم از فرصت استفاده کردیم و با مادرجون مریم و گل پسری رفتیم سه شنبه بازار........ خیلی بازارش دل چسب نبود..... برای عزیزم چیزی نگرفتم....... ولی به هر حال این اولین باری بود که نازنین مامانی تو هوای آزاد با مامانی اومده بود بیرون........ اونقدر بهت خوش گذشت که همون وسط بازار تو بغل مامانی خوابیدی درست مثل یه فرشته ی کوچولو وقتی اومدیم خونه تو همچنان خواب بودی .....................بعد که بیدارشدی با مامانی رفتی حمام........ اومدی بیرون دوباره گرفت...
نویسنده :
مهدیه
0:02